دلنوشته احساسی بهمن از ۱۸ ساله از همدان با لینک مستقیم
بهمن هستم ۱۸ ساله از همدان کمری
من وقتی ۱۳ سال داشتم تو عید توعروسی یکی از فامیلامون بایک دختر ایدال اشنا شدم من قصد دوستی رو داشتم باهاش وقتی شمارشو گیر اوردم که بادوستم دوست شده بود ولی نامید نشدم دوستم چون یکم تیپ یا .. میزد .دختره باهاش دوست شده بود ولی من به دختر گفتم که رضا بدرت نمیخوره ولی گوش نمیداد تا این که پارسال ولش کرد من وقتی فهمیدم ولش کرده خوشحال شدم وزود زنگ زدم ولی خاموش بود تا این که دوروز بعد از شبه چله زنگ زدم روشن بود و دوست شدیم اسمش محدثه بود
من محدثه روخیلی دوست داشتم الانم دارم همه چی خوب بود تا یک روز گوشیش خاموش بود من رفتم در خونشون که مادرش ناراحت شد وگوشی شو گرفت ازش بعد که گوشی شو دادن زنگ زد گفت گوشی ندارم تو عید زنگ بزن ۲۰روزم مونده بود به عید تواین ۲۰ روز پدرم در ومد تا این که روز اول عید زنگ زدم محدثه خیلی از من سیر شده بود بعدش گفت فقط ۵ شنبه ها زنگ بزن ۵شنبه ها زنگ میزدم زیاد خوب ج نمیداد من به هر حال عاشق محدثه بودم و هیچ وقت ازش کم نمیشد تا این که گفت بیا تموم کنیم شمارمو داده بود به دوسش که بامن دوست بشه بعدش که دوست شدم ولش کنم بعد نمیخواست بدونم که دوستشه تا فهمیدم من بادوستش دوست نشدم فقط خواستم بدونم از طرف ونه که بود بعد که به دختر عموش زنگ زدم ج نمیداد خودشم ج نمیداد زن زدم به زن عموش ج نمیداد من بهش ۱۵۰ پول دادم که ازش پس گرفتم بعد از این که ومد رو حساب رفتم بانک ببینم فرستنده کیه دیدم دایی باباشه زود رفتم بانک از ریس بانک اطلاعات شو گرفتم و زنگ زدم گفتم چرا پول فرستادی گفت زن داییم گفته بعدش ونم زنگ زده بود به داییش گفته بود داییش که میشه بابای محدثه از هیچی خبر نداشتو ناراحت شد.و رفت شکایت کرد بعدش محدثه دیدم داره زنگ میزنه میخواست منو بکشه بیرون که منو کتک بزنن ولی من نرفتم فهمیدم اره جداشدیم بهتر شاید بعداز مدتی خدا خواست رفتم خواستگاریش وقبول کردن و به عشقم رسیدم . دعا میکنم برای کسی که خواست ما جدا شیم وشدیم که تو زندگیش موفق نباشه چون زندگی مو خراب کرد
من خیلی محدثه رو دوسش داشتن اصلا فکر نمیکردم جدا شیم محدثه فکر میکر من لج بستم یادیوانم اره من دیوانه ی عشقش بودم نشد. وارزودار م بازم با یک جمله یا جرقه بهش برسم من زیادی دوس داشتم فقط زیادی
خیلی عاشقشم…
آهنگ مورد نیاز خود را درخواست کنید.