دلنوشته احساسی مهسا ۱۸ ساله با لینک مستقیم
?مهسا هستم ۲۰ ساله :
داستان زندگی من از دوم دبیرستان شروع شد
با یکی از بچه های محلمون آشنا شدم.اسمش محمد بود.بعد از یکی دوماه شد همه ی هست و نیست من.بدون اون ی لحظه هام نمیتونستم.دوسال باهم بودیم.قصدمون ازدواج بود بدون اجازش اب نمیخوردم.همش میگفت تو این ماه میام دیگ خاستگاریت اما نیومد.مامانش بامن مخالف بود .اما میگفت مهم نیس تا اینکه اخرای سال سوم خاستگار برام اومد پسره خوب نبود از همون اول یعنی دوستش نداشتم گفتم شاید بعد ازدواج بهش علاقه پیدا کنم .گفتم بهش بله بگم تا بتونم محمدو فراموش کنم.پیش خودم گفتم اگ محمد منو میخاست میومد سراغم.به خاستگارم بله گفتم سه ماه عقد کردیم و محمد از زندگیم رفت.داغون شده بوم اما بازم گفتم شاید عاشقش بشم اما نشد .خاستم طلاق بگیرم خانوادم نمیزاشتن.بالاخره با گریه هام فهمیدن ک واقعا نمیخامش تصمیم گرفتم جدابشم.به گوش محمد رسید و دوباره برگشت بابام فهمید فک کرد بخاطر اون میخام جدا بشم رفت ازش شکایت کرد ک مزاحمم میشه ولی من رضایت دادم.خلاصه سرتونو درد نیارم واقعا عاشق محمدم.ولی هیییییچ کس راضی نیس.طلاق گرفتم و الان محمد دوباره توی زندگیمه میترسم حرف ازدواج بزنم.اونم هیچی از اینده نمیگه.اگ خانواده هامون بفهمن دوباره باهمیم سر جفتمون بالا داره اما من واقعا میخامش.چیکار کنم توروخدا کمکم کنین
آهنگ مورد نیاز خود را درخواست کنید.