دلنوشته جالب و زیبای نرجس ۲۲ ساله از شهر ری کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
?سلام به همه ی دل شکسته ها.
نرجس هستم پنج سال پیش توسط دوستم با پسری آشنا شدم با دیدن اولین نگاه گول ظاهر معصوم مهربونش خوردم فکر میکردم پسره ساده پاک صادقی ولی اشتباه کردم اشتباهی که حتی خودم نمیتونم خودمو ببخشم بعد شش ماه اول حسابی دل باخته هم شده بودیم نفس هامون بهم بند بود به جون هم قسم میخوردیم حسابی از درس مدرسه افتاده بودم. مادر پدرم خودشون هلاک کردن که این پسر ظاهرش اینجوریه داری اشتباه میکنی اما من قبول نکردم. چشمم به خواستگارها که از فامیل دوست ها بودن بستم همشون رد کردم. بعد چهارسال همه چیز عوض شده بود خیلی سرد شده بود منو میپیجوند میرفت صفا خودمو میکشتم میگفتم یک ماه ندیدمت بزار همدیگرو ببینیم اما هه. بهونه هاش راه دوره پول ندارم بیام و…..حتی خودمو از شمال شهر میکوبیدم میرفتم بیرون از تهران دیدنش منو پس میزد دعوا میکرد که چرا آمدم دیدنش بیخود کردم خلاصه کنم حسابی از زندگی افتاده بودم هرروز خدا دعوا که خسته شده میخواد بره خودمو میکشتم به پاهاش میوفتادم تنهام نزار. حسابی فحش میکشید خودم خانواده مو. خانواده ام تا حالا روزمو دیدند گفتن ما گفته بودیم خودت خواسته بودی دیگه داغون شدم خورد شدم ???بعد از مدتی فهمیدم بهم چقدر دروغ گفته با ی دختر دیگه رابطه داشته و.من خبر نداشتم یک سال آخر رابطمون حسابی سرد تق لق شده بود دیگه اعتماد بهش نداشتم از چشمم افتاده بود
حسابی تنها شدم ساعت ها تو اتاق میشینم گریه میکنم خودمو لعنت میکنم
از عشق و رابطه ها میترسم به هیچکس اعتماد ندارم افسردگی گرفتم تنها چیزی که آرامش بهم برمیگردوند قرص هام بود. دلم ی پناه میخواد ی کسی که دستامو بگیره به زندگی برگردونه کسی بفهمه احساس دلتنگی و تعصب داشتن یعنی چی اما حیف که میترسم خیلی میترسم. بهم کمک کنید. نیاز به راهنمایی دارم. خیلی ممنون میشم ?ببخشید زیاد شد ???ممنون که وقت گذاشتید و خوندید. ممنون از ادمین از گروه خوبتون
آهنگ مورد نیاز خود را درخواست کنید.
