دلنوشته عبرت انگیز علیرضا ۲۴ ساله از تهران کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
علیرضا هستم ۲۴ ساله از تهران
لیسانس حسابداری دارم و الان سربازم
خواستم داستان زندگیمو واستون بگم
من از بچگی یتیم بزرگ شدم ۱۷ روز بعد از تولدم پدرم از دنیا رفت..
خلاصه از همون بچگی کار کردم و خرج خودمو دراوردم از پانزده سالگی فهمیدم که به دختر عمم علاقه دارم روم نمیشد بهش بگم هم خجالت هم اینکه شماره ایی ازش نداشتم از عاطفه هم اینو بگم که تک فرزنده و توی ناز و نعمت بزرگ شده خلاصه بعد دوسال راز دلمو بهش گفتم اولش یخورده لجبازی میکرد و قبول نمیکرد..خلاصه بعد چند وقت قبول کرد.خیلی باهم خوب بودیم..چه جاهایی که باهم نرفتیم..هیچی واسش کم نذاشتم
به قول یاس من قرض کردم تا واست خرج کردم من کف خیابونو واست فرش کردم گذشت روزگار شیرینمون
تااینکه اول خدمتم که بودم گفت بیا خاستگاری .گفتم تااخر سربازی صبر کن.گفت چرا.گفتم الان دستم خالیه.گفت تو که دست خالیه بیخود اومدی دنبال من..من چشام گرد شده بود از تعجب?.
گفتم یعنی چی این حرفات عاطفه.گفت واسم یه خاستگار پولدار اومده.دکتره..ماشین شاسی بلند داره.من نمیتونم ایندمو بخاطر تو خراب کنم.گفتم خوشبختت میکنم.گفت نقد رو ول نمیکنم بچسبم به نسیه..
دنیا دور سرم چرخ میخورد.باورم نمیشد کسی که میگفت یه تار موی تو رو بدنیا نمیدم اینا رو بگه.اولشم فک میکردم واسه این که منو بذاره تحت فشار این حرفا رو میگه..فهمیدم نه جدیه.خلاصه رفت پی زندگیش.بعد چندوقت فهمیدم با پسر پولداره صیغه محرمیت خوندن..روزگار شده بود واسم سیاه..به سرم زده بود از خدمت فرار کنم..حتی تا مرض خودکشی هم پیش رفتم..عکسای نامزدیشم واسم فرستاد که گوشیمو پرت کردم تو دیوار.خیلی سخت بود عشقمو تو بغل کسی دیگه ببینم.گذشت تا چند ماه بعد..شماره ناشناس تو تلگرام پی ام داد..فهمیدم خودشه..
گفت بهم زده .پشیمون شده.طرف معتاد بوده.مشکل روانی داشته.دست بزن داشته..
بعد حرفاش گفتم آدم چیزی رو که بالا اورده رو دیگه نمیخوره..
برو دنبال زندگیت
دیگه نمیخوام اسمتم بشنوم.
التماس کرد..
گفتم دیگه شمارتو نبینم..بنظر شما کار خوبی کردم.؟؟…
آهنگ مورد نیاز خود را درخواست کنید.