دلنوشته غمگین ماهرخ ۲۶ ساله کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
اسم من ماهرخ هست. ?✔️
تازه۲۶سالم تمام شده
نمیدونم از کجا شروع کنم.من در دوران مجردی اصلا دوست پسری نداشتم همیشه سرم به کتاب و درس بود و شاگرد اول بودم تمام دنیام درسم بود.خواستگارهای زیادی داشتم تا اینکه درسن ۱۸سالگی به اصرار خانوادم با پسری که پدرش با پدر من همکار بودن ازدواج کردم.ما۱۰سال تفاوت سنی داشتیم.خانوادش خیلی تو زندگی ما دخالت میکردن خیلی منو اذیت کردن خیلی ناراحتی میکردم یک سال ونیم نامزدبودیم کلا زیاد باهم نبودیم نه محبت بهم میکرد نه بیرون میرفتیم.حرف خانوادش و خیلی گوش میداد.آنقدر دو روبرامون دخالت میکردندکه ما مجبور شدیم از هم جدابشیم من بخاطر اینکه بهش ثابت کنم دوسش دارم کل مهریمو۵۰۰سکه رو بخشیدم میخواستم با اینکار بهش ثابت کنم دوسش دارم و اجازه دخالت بکسی نده.اما اون اجازه میداد پشت من نبود.حتی یک قرون خرجی هم بهم نمیداد.پدرش بهش یاد داده بود که من و ببرن محض تا مهریمو صفرکنم من زودباور برای عشقم اینکارو کردم.بعدها دخالت ها زیاد شد خلاصه اینکه از هم طلاق گرفتیم.بعد طلاق اولین باربود اشک بابامو دیدم منو بقل کرد و من تو بقلش گریه کردم چون زنی نیستم که تحت هیچ شرایطی طلاق بگیرم.ما رو جدا کردن.بابام جانباز شیمیایی هست هر روز ناراحتیش و می دیدم اعصابم بهم میریخت.بعد مدتی یک خواستگار برام اومد و دوباره ازدواج کردم.۳ماه نامزد بودیم بعد عروسی کردیم.شوهر دوم منم طلاق گرفته بود باهم ازدواج کردیم.اما بعد۳ماه فهمیدم که اعتیاد داره یعنی حشیش و تریاک و هرویین و شیشه همه اینها رو به مدت ۴سال مصرف کرد.الان ۵ساله با شوهر دومم داریم زندگی میکنیم .از این۵سال شوهرم۴سال اعتیاد داشت.تو این ۴سال شوهرم بهم نمیتوانست محبت بکنه.نمیتونستین باهم تفریح بریم چون عاشقش مواد بود.خیلی کتک خوردم خیلی درو دیوار و نگاه کردم و گریه کردم اماچون ازدواج دومم بود مجبور شدم زندگی کنم.بچه دار هم نشدیم چون مثل دخترها تو خونش بودم حتی رابطه باهم تو۴سال نداشتیم فوقش ماهی یکبار.بهش میگفتم چرا سمتم نمیای درجواب میگفت مواد مردانگیمو ازم گرفت.۸بار ترکش دادم و دوباره مصرف کرد تا اینکه بعد این همه سختی و زجر.خودش یکروز گفت این بار جدی میخوام ترک کنم.ترک کرد و الان یک سال هست که لب به مواد نزد و پاکه وبه زور مرتب جلساتNaمیره.البته هنوزم بخاطر آسیب مواد هنوز اخلاقش خوب خوب نشد.چقد کتک خوردم چقد گریه کردم.وقتی جوانها رو می دیدم خوشبختن اشکم در میومد که چرا شوهر من بهم محبت نمیکنه یا بیرون باهم نمیریم.جمعه ها آرزوم بود که شوهرم کنارم باشه نبود.شب ها با گریه میخوابیدم.الان یک سال هست که پاکه خداروشکر میکنم مواد و گذاشت کنار.الان گریه دیگه نمیکنم.در کنارم هست.اما چه فایده من ماهرخ روز اول نیستم شاد شاد بودم اما الان الکی میخندم.هیچی نمیتونه خوشحالم کنه.خیلی آسیب دیدم.الانم گریم گرفته.آرزوم اینکه یکبار یکی بهم بگه دوست دارم.یکی بهم محبت کنه.من محبت ندیدم من در حسرت عشق و محبت یک روز میمیرم…
آهنگ مورد نیاز خود را درخواست کنید.