دلنوشته غم انگیز میلاد ۲۶ ساله از سنندج با لینک مستقیم
دلنوشته غم انگیز میلاد ۲۶ ساله از سنندج
۲۲ سالم بود که با ساناز آشنا شدم توی جشن تولد خواهرم دلبستش شدم
بهش پیشنهاد دادم و یکسالی رو باهاش رفاقت کردم و بهش گفتم که میخوامت و رفتم خاستگاریش ..
خانوادش اوایل ناراحت بودن و مخالفت میکردن چون من سیگاری بودم ! ..ولی مجاب شدن و این وصلت سر گرفت روزای قشنگی رو سپری میکردیم
یه سال گذشت ..
من آدم رفیق بازی بودم و عجیب هوای رفقامو کرده بودم خلاصه افتادم رو دور رفیق بازی هام .. ساناز رو کم کم سرد و طرد کرده بودم با کم محلیام
من بهترین رفیقم مجتبی رفیق دوران دبستان من رو گهگداری ب خونه دعوت میکردم خلاصه محرمم بود ..
خلاصه میگم …
گذشت و گذشت ..
یه شب که گوشی ساناز دستم بود ساناز پرید ک گوشی رو ازم بگیره گفتم چشه … !
شک کردم گوشی رو ندادم
وقتی پیام رو خوندم شوکه شدم
مجتبی پیام داده بود : ساناز ، عشقم .. فردا ظهر وعده دیدار ما … !
داغون شدم و در نهایت از عشق خیانتکارم گذشتم و سر رفیقم هم بد بلاهایی آوردم
سرتون رو درد نمیارم و وارد جزئیات نمیشم
هرگز ب هیچکس اعتماد نکنین دوستان
مجتبی و ساناز رفیق و عشق من بودن و شدن بدترین خاطره های زندگیم.. ?
آهنگ مورد نیاز خود را درخواست کنید.