دانلود آهنگ غمگین مهرانه از ابوالفضل اسماعیلی کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
دانلود آهنگ غمگین مهرانه از ابوالفضل اسماعیلی
متن آهنگ
اگه با من باشی چیزی نمیخوام
رفتی و بی تو عمریم تنهام
عشق تو توی قلب من میمونه
کی به جر من به پات عاشق میمونه
بی تو این ترانه جون ندارم
درد این دوری درمون نداره
دانلود آهنگ دستای من از مهیار تمیمی با کیفیت بالا
دانلود آهنگ عاشقانه دستای من از مهیار تمیمی
متن آهنگ
این دل من تو رو خیلی میخواد بدون
نه نه نه نرو پیش
دانلود آهنگ بی تو چون شبهای دیگر امشب آرامی ندارم با لینک مستقیم
دانلود آهنگ غمگین بی تو چون شبهای دیگر امشب آرامی ندارم
متن آهنگ
بی تو چون شبهای دیگر امشب آرامی ندارم
در سکوت کوچه تو نیمه شب ره می سپارم
آن زمان این کوچه هر شب کوچه میعاد ما بود
بر لب ما تا سحر گه قصه فردای ما بود
این زمان افکنده بر ما سایه دیوار جدایی
ای خدا آخر کجا رفت روزگار آشنایی گوگوش
ای کویر سینه من بوته های آتشتش کو
در شب سرد جدایی شعله های سر کشت کو
دلنوشته زیبای علیرضا ۲۸ ساله از میاندوآب کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
?علیرضا ۲۸ ساله از میاندواب
همیشه ميگفت دوستت دارم،
انگار که تکه کلامش بود و من هم گذرا ميگفتم منم همین طور عزیزم …
از همان مکالمات زناشویی،از همان هايي که مرد ها از زن ها می شوند و قدرش را نمیدانند.
همیشه مرتب بود،حتی اگر لباس هايش ساده بود،بوی تنش به قدری فریبم می داد که اگر بدترین حرف دنیا را هم می زد وقتی در آغوشش میگرفتم پسر هجده ساله ای ميشدم که فریب زن بازیگوش فامیل را خورده! همه چیز را فراموش میکردم و در آن لحظه فقط به این فکر میکردم که چه خوب است این زن مال من است.
همیشه شیطنت داشت، نگاه هايش جذاب بود، انگار نه انگار که يه نفر دارد با من زندگی میکند، انگار تمام زن های دنیا مال من بودند…هیچ وقت برایم تکراری نشد،کم حرف بود اما اگر غر ميزد انقدر خوشحال ميشدم درون خودم، که چیزی ميگفتم که بیشتر حرص بخورد و بیشتر با من بحث کند.
دندان هايش دلم را می برد،سفیدترین دندان ها را داشت، هر گاه میخندید انگار خورشید در دهانش روشن بود….
ابراز علاقه اش همیشه سر جایش بود،آنقدر قربان صدقه ام می رفت که گاهی با خودم ميگفتم مگر من چه دارم که همسرم انقدر به من علاقه مند است؟
یک شب انگار کلافه بود،یا دلش ميخواست حرف بزند، با هم بحثمان شد،بحث که نه، چون هميشه در جواب من سکوت میکرد، می دانید همیشه به قدری کار داشتم که وقت نميکردم با او به طور مفصل صحبت کنم، یا بهانه می آوردم،آن شب مثل هميشه زيبا بود، آرایش ملایمی داشت،چشمان سياهش به قدری میدرخشید که همیشه حتی وسط بحث مرا به وجد می آورد، لبانش به سرخی انار…زیبایی اش وصف نشدنی ست… و من هم برای فرار، دست پیش گرفتم، گفتم میبینی که وقت ندارم، کارهایم زیاد است، من هرکاری میکنم برای آسایش و رفاه توست،گفت کاش من در زندگیت نبودم تا اذیت نمی شدی.این را که گفت خیلی ناراحت شدم،گفتم خدا کنه تاصب نباشي،خیلی عصبانی بودم،مردها زمانی که عصبانی میشوند ممکن است هرچیزی بگویند،بی اختیار این حرف را زدم..این را که گفتم،خشکش زد،برق نگاهش یک آن خاموش شد،به مدت سی ثانیه به من خیره شد و بعد رفت به اتاق خواب و درر را بست.
هر شب در آغوشم بود،حتی زمان هايي که زودتر از من میخوابید ولی آنشب نميدانم چرا تمام بدنش یخ بود،بعد ازینکه کارهایم را کردم رفتم کنارش تا بخوابم،موهای بلندش روی صورتش ریخته بود، چهره اش با شب های قبل فرق داشت، در آغوشش گرفتم،افتخار کردم که زیباترین زن دنیا را دارم،سرش را روی سینه ام گذاشت،نفس عمیقی کشید و خوابيديم…
آن شب خواب عمیقی داشتم، اصلا بیدار نشدم..
از آن شب پنج سال میگذرد و حتی یک شب خواب آرامی نداشته ام،هزاران سوال ذهنم را درگیر کرده،هزاران سوالی که حتی پاسخ یک سوال را هم نتوانسته ام پیدا کنم….
گاهی با خود میگویم مگر با یک جمله در عصبانیت می شود یک نفر را به قتل رساند؟ مگر چقدر امکان دارد یک جمله به قدری برای یک نفر سنگین باشد که با شنیدنش قلبش بایستد؟…!!!
همسرم دیگر بیدار نشد،دچار ایست قلبی شده بود و دليلش هم مشخص نشد،چون نه اهل دود بود نه غیره….!!!
تمام این مدت هنوز زنی را با آن احساس ندیده ام و نمیخواهم ببینم،
شاید همسرم از قبل آن شب از دنیا رفته بود،از روز هايي که لباس های رنگارنگ میپوشید و من درون خودم تحسينش میکردم اما در ظاهر نه،
شاید شب هايي که در تمام مهمانی ها میدرخشید و نگاه همه مردان را متوجه ميشدم که حسرت داشتنش را میخوردند و من بی تفاوت در کنار او لبخند میزدم و زیبایی اش را نمی ستودم،
شاید زمانی از دنیا رفته بود که انتظار داشت صدایش را بشنوم اما طبق معمول وقتش را نداشتم…
کارهایم ناخواسته رو به روال تر شد،همان وضعی را دارم که همسرم همیشه آرزویش را داشت به آنجا برسم!!!
به روزهایی فکر میکنم که چیزهایی را دوست داشت و برایش نمیخریدم و به شوخی ميگفتم انشاا… بعدا و او طبق معمول سکوت می کرد.
تمام آرزویم این است که زمان به عقب برگردد و مردی باشم که او انتظار داشت،
بعد مرگش ناخود آگاه دنبال چیزی میگشتم، کشوی کنار تخت را باز کردم، یک نامه در آن بود که پر از گلبرگ های گل رز بود،پاکت را که باز کردم جواب آزمایشش بود که مثبت بود،تمام دنیا برای بار دوم بر روی سرم آوار شد، خانواده همسرم درخواست کرده بودند که پزشکی قانونی درين مورد چیزی به من نگوید تا بیشتر ناراحت نشوم
غم از دست دادن دو عزيز مرا نابود کرد،آن شب برای این ميخواست بیشتر با هم باشیم تا خبر بچه دار شدنمان را به من بدهد….
من نه تنها همسر نالایقی بودم بلکه به عنوان بدترین پدر هم، هر شب خودم را سرزنش میکنم.
حالا دیگر نمیتوانم با کسی صحبت کنم، آرامم ولی دلم همیشه آشوب است،
شبها لباسش را در آغوش می گیرم و هزاران بار از او معذرت خواهی میکنم ولی به قدری از من ناراحت است که پاسخی نمی دهد
کاش قدر همديگر را بيشتر بدانيم…
دانلود آهنگ پل ( برای خواب معصومانه ی عشق ) با کیفیت بالا
دانلود آهنگ قدیمی غمگین پل ( برای خواب معصومانه ی عشق )
متن آهنگ
برای خواب معصومانه ی عشق کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچ شب هنگام وحشت کمک کن با تن هم پل بسازیم
کمک کن سایبونی از ترانه برای خواب ابریشم بسازیم
کمک کن با کلام عاشقانه برای زخم شب مرحم بسازیم
بذار قسمت کنیم تنهایی مونو میون سفره ی شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما پلی باشه واسه از خود گذشتن
تو رو می شناسم ای شب گرد عاشق تو با اسم شب من آشنایی
از اندوه تو چشم تو پیداست گوگوش که از ایل و تبار عاشقایی
تو رو می شناسم ای سر در گریبون غریبگی نکن با هق هق من
تن شکسته تو بسپار به دست نوازش های دست عاشق من
بذار قسمت کنیم تنهایی مونو میون سفره ی شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما پلی باشه واسه از خود گذشتن
به دنبال کدوم حرف و کلامی سکوتت گفتن تمام حرفاست
تو رو از تپش قلبت شناختم تو قلبت قلب عاشق های دنیاست
تو با تن پوشی از گلبرگ و بوسه من و به جشن نور و آینه بردی
چرا از سایه های شب بترسم تو خورشید و به دست من سپردی
بذار قسمت کنیم تنهایی مونو میون سفره ی شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما پلی باشه واسه از خود گذشتن
کمک کن جاده های مه گرفته من مسافر و از تو نگیرن
کمک کن تا کبوتر های خسته روی یخ بستگی شاخه نمیرن
کمک کن از مسافر های عاشق سراغ مهربونی رو بگیریم
کمک کن تا برای هم بمونیم کمک کن تا برای هم بمیریم
بذار قسمت کنیم تنهایی مونو میون سفره ی شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما پلی باشه واسه از خود گذشتن
دلنوشته رمانتیک زهرا ۱۷ ساله از اردبیل با لینک مستقیم
?زهرا ۱۷ساله از اردبیل
میگن عشق کوچیک و بزرگ نمیشناسه توی هر سنی میاد سراغت
یادمه وقتی یکی از پسرای فامیلمونو میدیدم قلبم رو هزار میزد
ارتباط نزدیکی با هم داشتیم
ولی هیچ وقت زنگ و این چیزا نداشتم
از وقتی ۱۰ سالم بود فهمیدم دوسش دارم شاید زود بود ولی کار از کار قلبم گذشته بود توی این شیش سال عاشقانه میپرستیدمش
کاراش خیلی خاص بود نگاه جذابش …
لحظه ب لحظه با نگاهش منو اب میکرد
خیلی ها متوجه علاقه ما بهم شده بودن حتی مامانم دفتری رو که بخاطر اون مینوشتم رو خوند اسم دفترمو گذاشته بودم “عشق ناب”
عشقم بود نفسم ب نفسش بند بود عاشقانه میپرستیدمش
توی این شیش سال فهمیده بودم اونم منو میخواد چون رفتاراش اینو ثابت میکرد ولی …
پارسال توی اردیبهشت وقتی از مدرسه اومدم خونه دیدم مامانم دلهره داره یه نگرانی خاصی تو چشاشه
?کارت عروسیه عشقمو گذاشتن جلو چشمام
همون لحظه مردم نه از لحاظ جسمی از لحاظ روحی همون لحظه با دیدن اون کارت روحم پر کشید و رفت
همیشه تو اهنگا میخونن که عشقمو تو لباس عروس دیدم ولی من میگم …
عشقم تو لباس دامادی از نظرم زیباترین مردعالم بود
رفتم توی عروسی عشقم رقصیدم براشون دست زدم براشون ارزوی خوشبختی کردم
اون لحظه چشمان او هم غم داشتم من نگاه غمگین عشقمو دیدم
الان یک سال از اون ماجرا میگذره قراره چن روز دیگه بچه عشقمو بغل بگیرم
بعد اون دفترم شده غمکده
اون رفت و همه چیزم را با خود برد
هنوز هم دوستش دارم انقدر که همه عالم را فدایش میکنم ولی حیف که دیگر متعلق ب من نیس
برای من زود بود مردن برای من زود بود
شکستم با همان نگاه ب کارت عروسیش عشقم رفت
ولی منم با خودش برد
ولی هنوز هم میگم من ب همان اندازه شایدم بیشتر دوستت دارم
?سالگرد ازدواجشون مبارک?
دانلود آهنگ اگه حتی بین ما فاصله یک نفسه نفس منو بگیر با کیفیت بالا
دانلود آهنگ اگه حتی بین ما فاصله یک نفسه نفس منو بگیر
متن آهنگ
اگه حتی بین ما فاصله یک نفسه نفس منو بگیر
برای یکی شدن اگه مرگ من بسه نفس منو بگیر
ای تو هم سقف عزیز ای تو هم گریهء من گریه هم فاصله بود
گریهء آخر ما آخر بازی عشق ختم این قائله بود
حدس گر گرفتنت در تنور هر نفس غم نه ، اما کم که نیست
هم شب تازهء تو ترکش پرتیر عشق سنگ سنگر هم که نیست
خوب دیروز و هنوز طرحی از من بر صلیب روی تن پوشت بدوز
وقت عریانئ عشق با همین طرح حقیر در حریق تن بسوز
پلک تو فاصلهء دست و کاغذ و غزل من و عاشقانه بود
رستن از پیلهء خواب ای کلید قفل شعر خواب شاعرانه بود
از ته چاه سکوت تا بلندای صدا یار ما بودی عزیز
در تمام طول راه با منه عاشق ترین هم صدا بودی عزیز
حدس رو گردون شدن از من و از راه ما باور بی یاوری
روز انکار نفس روز میلاد تو بود مرگ این خوش باوری
خوب دیروز و هنوز طرحی از من بر صلیب روی تن پوشت بدوز
وقت عریانی عشق با همین طرح حقیر در حریق تن بسوز
تو بگو غیبت دست غیبت هر چه نفس بین ما فاصله نیست
غیبت آخر تو کوچ مرغان صدا ختم این قائله نیست
اگه حتی بین ما فاصله یک نفسه نفس منو بگیر
برای یکی شدن اگه مرگ من بسه نفس منو بگیر
دلنوشته زیبای بهار ۲۳ ساله از رفسنجان کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
?بهار از (……..)
دوران کاردانی دانشگاه و با خوبی وخوشی پشت سرگذاشتم بدون اینکه با هیچ پسری در ارتباط باشم مهر ۹۳ رفتم برا دوران کارشناسی که ای کاش نمیرفتم مهرماه گذشت و من کم کم توجه یکی از همکلاسیامو نسبت به خودم حس میکردم تا اینکه یروز یکی از اساتیدبرای کار کلاسی بچه های کلاس و گروه بندی کرد از اقبال خوشم افتادیم تو یک گروه از اون روز بود که دیگه نگاه کردناش عمیق تر شد
سرکلاس.۲۰ اردیبهشت ماه بود که اومد وحرف دلش و بهم زد و من قبول کردم چون از همه لحاظ پسرخوبی بنظر میرسید روزها و ماه ها گذشت وما هرروز بیشتراز دیروز علاقمون بهم بیشتر شد یه پسر قدبلند سفید با چشمای عسلی رنگ،مردی که همیشه تو ذهنم آرزوش و داشتم ،در واقعه مرد رویاهام فقط نبودمثل کوه پشتم بودتو اولین قرار رنگ چشماش یه آرامش خاص بهم دادکه تا بحال با دیدن هیچ پسری اون حس و نداشتم،یک سالی بود که باهم بودیم که پدرم فوت کردو من تو اوج وابستگی به پدر اون و از دست دادم تنها کسی که دردو غمم و تسکین میداد آرشم بودگاهی شکر خدامیکردم که یکی بودکه از ته قلب دوسم داشت.هییییییی روزگارمون با خوبی و خوشی میگذشت تا اسفند۹۴که آرش عزیزم سرما خورد و تنفس از راه بینیش قطع شد دکتر تشخیص داد که سینوس های بینیش بایدعمل شه یه سرماخوردگی ساده تبدیل شد به یه توده تو بینیش آزمایشات انجام شدآرش عزیزم درگیر سرطان شد
شب عیدش تبدیل به عزا شد ای خدا تورو به بزرگیت قسم سرکسی نیارآرش دوره ی شیمی درمانی و شروع کردبه امیداینکه یروزی خوب میشه وبهم میرسیم اما همش میترسید که مواش بریزه اخه رو مواش خیلی حساس بود بعداز شیمی درمانی یروز تو کافی شاپ با یه غم تو چشای خوشگلش بهم گفت بهارموام داره میریزه وقتی دست کردم تو مواش یه مشت از مواش اومد تو دستم اون لحظه بودکه نفسم حبس شد ودیگه زندگی برام بی معناشد
چشام پر از اشک شد و سر یه میز دوتایی اشک ریختیم جوری شدم که اون داشت من و دلداری میداد و اشکام و پاک میکرد
گذشت مرحله ی اول.دوم.سوم.چهارم.شیمی درمانی انجام شدمرحله ی پنجم که انجام شدچندروزبعدآرش حالش بد شد وبستری شد ۸شب ۴/۵/۹۵بهم زنگ زد گفت حالم خوب نیست حس میکنم داروها جیگرم و تکه تکه کردن و هرلحظه یه تکه و با خون بالامیارم تمام عکسامو یادگاری نگه دار واگه مردم سرخاکم بیا نمیگم هرهفته بیاولی حداقل ماهی یبار سرخاکم بیا چرا که من تو قبرمم دلم براتو تنگ میشه وقطع کرد ۱۰همون شب لعنتی عشق عزیزم آرشم برا همیشه چشم از این دنیای لعنتی فرو بست.آرشی که تحمل نداشت ۱ساعت از من بیخبر باشه الان ۲۹روزه که ازم بیخبر. الان من موندم و یه دنیا خاطره که قطره قطره داره آبم میکنه خدا و قسم میدم به بزرگ بودن خودش اگه قراره دوتا عاشق یکیشون بمیره دوتاشون باهم بمیرن که یکیشون مثل من نمونه و تو شهری که وجب به وجبش ازعشقش خاطره اس زجر بکشه برا تمام عاشقایی که خدا عشقشون و نیمه تموم گذاشت مثل من و آرش.صلوات.
دانلود آهنگ طلاق ( بشنو همسفر من از این قصه تلخ ) کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
دانلود آهنگ غمگین و با معنی طلاق ( بشنو همسفر من از این قصه تلخ )
متن آهنگ
بشنو همسفر من از این قصه تلخ راه دشوار
ای تو تك چراغ این شب تار
این كه گذشتن از كنار قصه ها نیست
این كه یه تصویر از سقوط آدما نیست
ما بی تفاوت به تماشا ننشستیم
ما خود دردیم این نگاهی گذرا نیست
سفر چه تلخه در امتداد اندوه
حس كردن مرگ لحظهء ویرانی كوه
همپای هر بغض شكستن و چكیدن
از درد غربت بی صدا فریاد كشیدن
بشنو همسفر من
با هم رهسپار راه دردیم
با هم لحظه ها را گریه كردیم
ما در صدای بی صدای گریه سوختیم
ما از عبور تلخ لحظه قصه ساختیم
از مخمل درد به تن عشق جامه دوختیم
تا عجز خود را با هم و بی هم شناختیم
تنهایی رفتیم به عجز خود رسیدیم
با هم دوباره زهر تنهایی چشیدیم
شاید در این راه اگر با هم بمانیم
وقت رسیدن شعر خوشبختی بخوانیم
دلنوشته غمگین مرد ۲۹ ساله از تهران کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
?سلام
من اسممو نمیگم اما ۲۹سالمه بچه تهرانم
اینکه میگن عشق بزرگ و کوچیک نداره راست میگن
همه دلنوشته هامو یکسالو ۲ماهو ۸روزه تو یه دفتر مینویستم
گفتم خلاصه این مدت شاید به درد خیلییی ها بخوره،همرو بااشک براتون مینویسم ،،من ۱۸سالم بود پسرخالمودوست داشتم بخاطره شرایط خانوادگی نشد بهم برسیم عاشقانه میپرستیدمش عاشق گوگوش بود هروقت میشنیدم بخاطره اسرار خانواده ش میره خواستگاری دعا میکردم جوابه نه بشنوه،یروز کارت عروسیشو برام اوردن ناراحت بودم اما تو جشنش شرکت کردم با دلی از غمو غصه،خلاصه از سر لجولج بازی با یه اقایی بنام محمد ازدواج کردم اما عاشقش نبودم،ما ۶سال تو یه خونه قدیمی مستاجر بودیم دوتا پسره صاحبخونه داشتیم مثل داداشام دوستشون داشتم،خدا بهمون یه پسر داد،خلاصه ۶سال بعدکه ازاونجا خواستیم نقل مکان کنیم پسر صاحبخونه کوچیکه که۳۲سال ومجرد بود به من پیشنهاد رفاقت داد,,قبول نکردم من ازاون خونه جابجا شدم ۶ماه همش جلودرمون بود حرفای عاشقانه میزد، خودکشی میکرد جلوخودم با قفل فرمون زد تو سرش، واسطه قرار داد برای رفاقتمون منم یجورایی علاقمند شدم بهش فقط و فقط بخاطره خریت و نادونیم اخه هیچ چیز تو زندگیم کم نداشتم جز یکم محبت همسرم،،?? ۶ماه عاشقانه منو پرستید منم بهش علاقمندشدم ،کم کم وقتی فهمید علاقمند شدم خواست تلافی کنه و اذیت و ازاراش شروع شد میگفت باید رابطه جنسی داشته باشیم مثله زن وشوهرا،قبول نکردمو…… دوبار شاهرگمو زدم ۳بار با قرصهای خواب اور خودکشی کردم،،اما بی نتیجه بود ??بعداز ۹ماه رفاقت علاقه هزار دوستت دارم میمیرم برات دیوونتم تو نباشی بجنون میرسموبیا فرار کنیم بچتو بدستت میرسونم خانوادمو راضسچی میکنمو……. خامم کرد خامه خام تا تو تاریخ۲۵خرداد۹۴دوروز قبل ماه رمضون تنها حرفش جیگرمو سوزوندو رفت
گفت
(((((((تو زنی با زن بودن چوب خور داره????)یعنی ۹ماه نفهمیده بود دوریش عذاب اوربود )نامرد رفت اما ابرومم برد زنگ زد شوهرم گفت من ۹ماه بودم دیگه نمیخوام باشم
گفت بسه دیگه
مادرم پدرم فهمیدن خردشدن،، برادرام خانومهاشون،،ابجیم،خواهر برادره شوهرم همه فهمیدن هرشب کارم گریه ست خدا کجای آسمون نشستی جوابشو چه موقع میخوای بدی هر جمعه از جلوی درشون بخاطر هم مسیری با خونه مادرشوهرم،، رد میشم و ارزوی مرگ میکنم که چطور با چرب زبونی و دروغ و قسم گند زد به اینهمه خاطرهسره امام حسین
دودست حضرت ابوالفضل،وای چه قسمهایی ک میخورد،،،من اصلا بدی نکردم که بگم جواب بدیهامو دارم میدم،،یکبار از طبقه پنجم خودمومیخواستم بندازم نذاشتن،اگه بچم نبود الان اینجا نبودم که دلنوشته بنویسم،یکسالو خورده ایی سر نمازام میگم که فقط بروزه من دچار بشه،یکسالو خورده اییه شکستهام باهیچشادی پر نمیشه،مریضیه بینایی، قلب،عصاب وروان هم دارم باقرصهای آرامبخش میخوابم،
گفتم بدونید که فقط مجرد گول نمیخوره متاهلم گول میخوره ((((مردها در نهایت مردانگی یه وسعت بی نهایت نامردند)))
فقط بهمه بفریستید که بگوششون برسن،، رفتن قانون داره نه ابرو برد منم خدایی دارم،،دلم شکسته????
آهنگ مورد نیاز خود را درخواست کنید.