دلنوشته احساسی ( عشق نافرجام میثم و شیوا ) با لینک مستقیم
? عشق نافرجام میثم و شیوا :
سلام میثم هستم ۲۴ ساله .
چندساله پیش یه دختر همسایه داریم اسمش شیوا هست،اون خیلی منو دوستم داشت
وهرموقعه که منو تو خیابون میدید خیلی نگاهم میکرد ومتوجه میشدم که همیشه یه حسرتی تو چشماشه تا اینکه دلو زدم به دریا شمارشو از یکی اقوامشون گرفتمو بهش زنگ زدم
اول باورش نمیشد که منم،چند ماه باهم رابطه داشتیم تا اینکه متوجه شدم منم هم خیلی دوستش دارم و به این نتیجه رسیدیم که خانواده هامون اطلاع داشته باشن تا به خانوادم گفتم خوشحال شدن و گفتن چکسی بهتر از شیوا رفتیم خاستگاری ولی پدرش بهم گفت باید یه دوسال صبر کنی تا شیوا درسش تمام بشه من هم گفتم باشه دوباره چند ماهی طول کشیدو نتونستم تحمل کنیم
دوباره رفتیم خاستگاری ولی این بار فرق میکرد پدر بزرگ شیوا هم امده بود که راجبع مهریه صحبت کنن وگفتن به منو شیوا فردا شما برین حلقه وروسری وگل بخرین و بلأخره یه چیزیم مینویسیم برای مهریه شیرینیو باز کردن خوردیمو فرداشم شادو خوشحال رفتیم باشیوا بهترین حلقه و روسریو گل براش گرفتم تا شب امدن راجب مهریه حرف زدن ولی خان اده بیشعور من حاضر نشدن کوتاه بیان این شد اونام بهشون برخورد و بلند شدن رفتن
ولی چون ما عاشقانه همدیگرو میخواستیم نتونستیم تمام کنیم رابطمونو همیشه شیوا بهم میگفت من پای تو هستم از هیچی نترس من پشتتم تا این که جشن تولدش شد و رفتم براش بهترین کیک وگل رز گرفتمو تو خونمون براش تولد گرفتم تاریخ تولدش۱۳۷۷/۳/۱۶هست
ولی از بخت بده من چند روز پیش دیدم بهم زنگ زدوشروع کرد به گریه کردن خون گریه میکرد گفت امشب شب نامزدیمه منو مجبور کردن بشینم وبله بگم
اولش باورم نمیشد فکر کردم اینم عین خاستگارای قبلیشه،ولی شب که شد تو حیاط نشسته بودم دیدم صدای اهنگ و زیاد کردنو دست میزننو داد میزدن عروس باید برقصه اونجا تمام دنیا رو سرم خراب شد
دیگه بغضم ترکیدو العان چهار روزه نتونستم لب به غذا بزنم و فقط دارم گریه میکنم العانم که دارم اینارو مینویسم بغضم تو گلومه،برام دعاکنید که دیگه صبح بیدار نشم از خواب دلم از این زندگی شکسته حالم از خانوادم بهم میخوره ..
آهنگ مورد نیاز خود را درخواست کنید.