دلنوشته عاشقانه محسن ۲۶ ساله از بوشهر با کیفیت بالا
?سلام من محسن هستم از بوشهر نمیدونم ار کجا شروع کنم چون شرایطی که تو این چهار سال برام پیش امده است خیلی پیچیده است من تقریبا چهار ساله پیش زمانی که دانشگاه درست میخوندم با یک دختر اشنا شدم به اسمه مریم بعداز یک ماهی که در ارتباط بودم خیلی بهم وابسته شدیم این قدر دوستش داشتم که حاضر بودم جونم رو براش بدم روزها مون همین طور عاشقونه پیش میرفت تا بعداز سه دوسال من که تازه دانشگاه رو تموم کرده بودم و داشتم دنباله کار میگشتم که هرچه زودتر بهم برسیم ومدام برای مریم خواستگار میامد وهرکدوم رو به یه نحوی رد میکرد ولی یک خواستگار امد براش خیلی پولدار و از لحاظ مادی ومالی چیزی کم نداشت من یه مدت متوجه شده بودم که مریم بهم سرد شده ولی باور نمیکردم گوشیشه خاموش میکرد بهش زنگ میزدم میگفت کار دارم از این جور بهانه ها تا یه روز خبر دار شدم نامزد کرده یکی از اقوامهای خودشون بهم گفت یعنی زنه پسر عموش که دوسته من بود گفت زنه پسر عموش خیلی بهم کمک کرد که بهم برگرده ولی تصمیمش رو گرفته بود منم سره لجه مریم رفتم یکی اقوامهای خودشون رو نامزد کردم که اسمش پریسا بود بعد از مدتی اون پسره هم ولش کرد رفت باهم به تفهام نرسیدن هرچی این در و اون در زد من بهش برنگشتم حتی با یه ترفندی به بابای پریسا زنگ زد و در مورده من هرچی میدونست گفت چهار تای دیگه هم گذاشت روش گفت و بابای دختر این حرفها رو باور کرد یه روز بی خبر وسایل نامزدی که خریده بودم اورد دره خونمون من بعد از یک هفته بعد فهمیدم که چه اتفاقی افتاده که بابای پریسا این کارو کرد من نمیبخشمش هیچ وقت نمیبخشمش الان هم با یکی از اقوامهای خودمون عقد کردم یه چند روزه دیگه هم عروسیمون هست ولی بازم چند وقتی که از عقدمون گذشت دوباره یکی به بابای این دختر هم زنگ زد ولی چون بابای دختر خوب میشناخت خوب جوابی بهش داده بود مریم اگر نوشته من رو میخونی اینو بدونم همین کاری که یه روز سره من اوردی یه روز سره خودت میاد چون من واگذارت کردم به همون بالای سری فقط یه توصیه برای تمامه عاشقا عشق مثله یه سرابه به خیلیا وفا نمیکنه پس زندگی خودتون رو به عقب نندازین این نصحیت نیست فقط یک توصیه دوستانه هست مرسی ازاینکه دل نوشته من رو خوندین
وبا تشکر از کانال خوبه ادمین
آهنگ مورد نیاز خود را درخواست کنید.