دلنوشته عاشقانه نگار ۲۳ ساله از مازندران با کیفیت بالا
نگار ۲۳ساله هستم
از بچگی و از دوران راهنمایی عاشق یه پسر بودم به نام علی که خیلی دوستش داشتم
وباهاش بزرگ شده بودم روزای زیادیو باهاش گذرونده بودم از اونجایی که اون از اقوام درجه یکمون بود خانواده هامون هم زیاد رفت وآمد داشتن تا اینکه یروز علی بهم گفت که خیلی دوستم داره وعاشقمه منم اونو خیلی دوست داشتم تمام فکروذکرم شده بود علی اونم میگفت همش به یاد منه اوایل زیاد باهم در ارتباط نبودیم چونکه هیچکدوم گوشی نداشتیم و بچه تر بودیم .علی رفت به سربازی ومن دوسال سربازیو با دل وامید منتظرش نشستم اون برگشت وسربازیشو تموم کرد یه دفتر پراز دلنوشته هاشو بهم هدیه داد تا اینکه بعد از مدتها رابطمون جدی شد خانواده ها فهمیدن وبا ما مخالفت کردن زمان گذشت اما خونواده ها راضی نشدن خونواده من که دیدنداره کار از کار میگذره منو با اجبار برادرهام به عقد یه پسر دیگه که مدتها بود خواستگارم بود در آوردن الانم با همون پسر عقدم هیچ حسی به نامزدم ندارم تنفر دارم که دستش به دستم بخوره علی هم هنوز زن نگرفته همش سیاه میپوشه چند باری هم خود کشی کرده اما موفق نبوده من از زندگیم سیرم پشیمونم که چرا به اون پسره بله گفتم وپای عشقم نموندم من هنوز عاشقانه علیو دوس دارم هر بار که همو میبینیم یه دل سیر گریه میکنیم همه دیگه میدونن چقدر همو دوس داریم هنوزم که هنوزه.خواهش میکنم برامون دعا کنید تا من بتونم طلاق بگیرم وبه عشق خودم که واقعااا از صمیم قلبم دوستش دارم برسم چون من بدون علی نمیتونم زندگی کنم…
آهنگ مورد نیاز خود را درخواست کنید.