دلنوشته غم انگیز سهیلا ۱۸ ساله از بوشهر با لینک مستقیم
دلنوشته غم انگیز سهیلا ۱۸ ساله از بوشهر
ی بابای بد اخلاق ک سر همچی دعوامون میکرد هیچوقت جز موارد مهم باهاش حرف نمیزدم حتی تو صورتشم نگاه نمیکردم دیگه خسته شده بودم از کتکای ک تو اون سن۱۵٫۱۶سالگی میخوردم ازینک مامانمو میزد باعث معتاد شدن داداشم شد باعث افسردگی منو خواهرام حتی نمیزاش بریم مدرسه چن بار دس بخودکشی زدم ولی موفق نشدم
یادمه یبار قرص خورده بودم ب نیت خودکشی متوجه شد اومد تا میتونس کتکم زدو میگف الان ک میمیری بزار دلمو خالی کنم هیچوقت زندگی خوبی نداشتم با اینکه سالم بودو سرحال سرکار نمیرف نون بیارمون داداشم بود با دستمزدی ک حتی نصف کرایه خونه نمیشد
من بودم ک از۱۸سالگی خیاطی میکردم باید کلی زخم زبونو چش قره های زن داییمو تحمل میکردم تا بتونم خرج اقارو دربیارم
خدایا خجالت نمیکشید ازمن پول میخاس
تنها کاری ک فقط بلد بود دستور بده کنترلو بده چایی بیار غذا درست کن… تنها کسی ک داره تحمل میکنه مامانمه دلم میخاد بهش بگم مگه نوکرته ولی نمیشه پدره زور داره احترامش واجبه
باهمه بدرفتاری میکرد بخاطر اخلاق گندش هیچکدوم ازفامیلامون خونمون نمیومد خسیس بد دهن سیگاری چش هییز هرچی بدی بگی داره هر روز براش ارزوی مرگ میکنم
تا تقی ب توقی میخورد از خونه مینداختمون بیرون من دختر بودمو تحمل میکردیم ولی داداشم میزد از خونه بیرونو چن روز خونه نمیومد بود حتی نزاش با دختر مورد علاقش ازدواج کنه دختره ام دوسال ب پاش نشست ولی وقتی دید داداشم کاری ازش بر نمیاد با یکی از فامیلاش ازدواج کرد بعد ازون داداشم داغون شد اعتیاد پیدا کرد …دختره هم گناهی نداشت تا کی باید منتظر مینشس..
بدترین بابای دنیا اینه هیچوقت نمیبخشمش هیچوقت
بچگی نوجونیمونو حتی جوونی رو ازمون گرفت
الان ازدواج کردم از شرش خلاص شدم ولی مامانم اونکه باید تحمل کنه تا اخر عمرش پاسوزش باشه
بهش میگم طلاقتو بگیر بیا پیش خودم ولی انگار قسمتش بدبختیه میگه از زندگیم راضی ام اخه کدوم زنی از کتک خوردن خوشش میاد??? ..
آهنگ مورد نیاز خود را درخواست کنید.