دلنوشته پاییزی روژین هستم ۲۰ ساله با لینک مستقیم
روژین هستم ۲۰ سالمه
داستان زندگی من از دوست داداشم شروع شد چند سال بود عاشقش شده بودم اما کسی نفهمید
مغازه داشت همیشه با مامانم میرفتیم چون دوست داداشم بود مامانم فقط پیش اون خرید میکرد یه روز رفتیم دیدم داره دوستمو نگا میکنه همون موقه فهمیدم اونو دوس داره داغون شدم کارم شد گریه کردن یه روز داداشم اومد گفت روژین دوستم عاشق دوستت شده میتونی جورش کنی براش گفتم چشم دلم خون بود ولی خوشبختیه اونو میخواستم رفتم ب دوستم گفتم هر کاری کردم قبول نکرد بهشون گفتم که قبول نکرده گفته یکی دیگه رو دوس دارم
بعد دو سال شمارشو داد به خودم باهم دوست شدیم همه زندگیم شد شب و روز ب فکرش بودم تا اینکه سرو کله دوس پسر قبلیم پیدا شد گفت بی آبروت میکنم اگه با کس دیگه باشی و بخوای ازدواج کنی منم اون پسرو واس زندگی نمیخواستم دو ماه حرف زدم باهاش رفت چن ماه پیداش نبود همون وقت که با دوست داداشم عاشق هم شدیم برگشت تهدیدم میکرد میومد سر کوچمون جلو در اومد گفت داداشتو میکشم دوس پسر جدیدتم بخدا میکشم رفت پیش داداشه بزرگم بهش گفته بود یه دوستی دارین به اسم فلان من با اون مشکل دارم بگین خونش کجاس آدرسشو بده
منم همش گریه میکردم ترس از دست دادن عشقم دیونم کرده بود تا اینکه فهمیدم اون بی آبرو هیچی براش مهم نیس هم داداشامو هم عشقمو از بین میبره گفت باید باهام ازدواج کنی منم قبول کردم عقد و عروسیم ۱۵ روز طول کشید ازدواج کردم دوست داداشمو داغون کردم ولی بخدا واس حفظ جونشون زنش شدم بعد دو ماه فهمیدم معتاده کار نمیکرد همش دعوا میکردیم کتکم میزد دو سال خونه باباش تحمل کردم تنها اجازه نمیداد برم خونه بابام دیر دیر میرفتم هر کاری میکردم میگفت همینکه از اون پسر جدات کردم یه دنیا ارزش داشت خلاصه بخاطر اونا تحمل کردم بعد دو سال باباش گفت برید از خونم دیگه وقتشه اون دو سال هم خودش هم مادر پدرش عذابم دادن کتکم زدن کار نمیکرد خودم رفتم سرکار فروشنده مغازه بودم بخدا خرج شوهرمو میدادم خرج خونه رو هم ماه به ماه میدادم آرزوم این بود یه جفت جوراب واسم بخره چیزه دیگه ازش نمیخواستم وقتی خونه گرفتیم و جدا از خونوادش زندگی کردم وضعش بدتر شد همش از بابام پول میگرفتم از دوستام به همه پناه بردم یه شب گفت پاشو باید بری واسم پول بیاری دیگ کسیو نداشتم هر چی به دست و پاش افتادم جوابمو نداد الکل ریخت روم گفت آتیشت میزنم چاقو گذاشت زیر گردنم دستشو گذاشت رو دهنم گفت میکشمت مجبور شدم به دوستم زنگ بزنم واسه پول وقتی بهم گفت واسم مهم نیس از کجا پول میاری فقط بیار واسم بهم بر خورد به پدرم زنگ زدم گفتم جریان اینه این پسر این چند سال اینطوری عذابم داده توروخدا دیگ بیاید منو ببرید دیگ تحمل ندارم زنگ زدم آژانس از خونه زدم بیرون رفتم خونه عمه م مامانم اونجا بود شوهرم اومد هر چی خواهش کرد قبول نکردم برگردم چون امنیت جانی نداشتم پدرم شوهرمو تحویل داد به کمپ اجباری پدر شوهرمو مادرش وقتی بهشون زنگ زدم گفتم اینکارو باهام کرده و دادمش کمپ گفتن فک کردیم خبرو مرگشو آوردی برامون خیلی نارحت بودم منکه تو یه خونه بدون آب و گاز و برق باهاش زندگی کردم آخرش بهم گفت هرزه الان۹ماهه اومدم خونه پدرم میخوام طلاق بگیرم به عشقم ک باهاش بودم زنگ زدم گفتم این همه بدبختی رو بخاطر تو و داداشم تحمل کردم تهدیدم میکرد به کشتن شما خدایش خیلی دوسش داشتم زندگیمو براش میدادم ولی اون گفت از زندگیم برو دیگ نمیخوامت شکسته شدم داغون شدم اخه چند ساله دوسش دارم این سه سال که ازدواج کردم شب و روز خوابشو میدیدم نمیتونم فراموشش کنم اگه این پی ام به دستت میرسه و میخونیش بهت میگم نرو از زندگیم بخدا بدون تو زندگیم بهم میخوره پیمان دوست دارم تورو خدا دوباره تنهام نزار
از شما عزیزانم میخوام واسم دعا کنید تورو خدا التماس دعا..
آهنگ مورد نیاز خود را درخواست کنید.