دلنوشته پاییزی مهرشاد ۲۵ ساله از آستارا کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
دلنوشته پاییزی مهرشاد ۲۵ ساله از آستارا
۲۲ سالم بود از خدمت برگشتم دوستی ۳ سالمون با مریم باز تب و تاب گرفته بود
مریم میگفت اگه ما به هم نرسیم خودمو میشکم ترجیح میدم تو این دنیا نباشم ..
من خیلی عاشقش بودم یه عشق رویایی بودیم .. میومد پیشم ولی دستم بهش نمیخورد چون میخواستم اون دختر یه روزی زن من بشه ..
گذشت ..
میخواستم پیش برم نامزد کنیم خانوادم مخالفت کردن بخاطر نداشتن موقعیت .. خونه و و …
وقتی ب مریم گفتم گفت تا کی باید منتظرت باشم …؟!
بعد ازون با من سرد بود
روز ها می رفت مریم سرد و سردتر ، دور و دورتر میشد
علی دوست من ( پسر خاله مریم ) به من زنگ زد و گفت مهرشاد پاتو از زندگی مریم میکشی بیرون … گفتم رفیق تو که از دل من خبر داری این چه حرفیه .. چت شده ؟!
گفت خانواده من و مریم ما رو برا هم میخوان منم مریم رو دوست دارم رفاقتون سر جاش پاتو از زندگی ….
حرف بهم نیومد با مریم تماس گرفتم جواب نداد
شبش پیام داد :
” خداحافظ عشق دیروز من برای من و علی دعا کن “
آتیش گرفتم آتیش …
گوشی رو خورد کردم و قسم خوردم دل ب هیچ عهدی ندم ..
هرگز نمیبخشمش هرگز … یه روزی بد انتقامی ازشون میگیرم .. .
آهنگ مورد نیاز خود را درخواست کنید.