دانلود آهنگ جدید

دلنوشته سحر 19 ساله از مراغه کیفیت 320 و 128 | همدان موزیک

امام حسین (ع) : بخشنده ترین مردم کسی است که در هنگام قدرت می بخشد.
یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دانلود آهنگ گروه سون جذابی بی دلیل
گروه سون - جذاب
دانلود آهنگ فرزاد فرزین آخر یه روزی عشقم رو قلب تو نشونشو میگیره
فرزاد فرزین - قطب شمال
دانلود آهنگ رضا صادقی اسمت قسم راست منه
رضا صادقی - قسم
دانلود آهنگ ماکان بند جاذبه داره چشات
ماکان بند - جاذبه
دانلود آهنگ سینا درخشنده بارون بارونه
سینا درخشنده - بارون بارونه
دانلود آهنگ ناصر زینعلی عشقم
ناصر زینعلی - عشقم
دانلود آهنگ سینا سرلک به موت قسم
سینا سرلک - به موت قسم
 

دلنوشته سحر ۱۹ ساله از مراغه کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸

دسته بندی : ترانه تاریخ : جمعه 22 مارس 2019

دلنوشته سحر ۱۹ ساله از مراغه کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸

دلنوشته سحر 19 ساله از مراغه کیفیت 320 و 128

? سحر ۱۹ ساله مراغه (آشرقی)

هی… دیدم همه قصه شونو میگن منم دلم یهویی پر شد
نمیدونم گاها حس میکنم باید درد و دلامو یجایی چالشون کنم وگرنه عقدم میشه ، این سری هم قسمت کانال همدان موزیک شد

روزی بهترین دختر بهترین بابا مامان و بهترین ابجی ابجیا و داداشای دنیا بودم
مامانم تو یه اسایشگاه کوچولویی که بیست و هشت تا بچه ی عقب مونده و یتیم داره کار میکنه و همه کاراش به عهده اونه
مامانم دبیر ریاضیات هس معلم قدیمیه و فوق لیسانس ولی همه ی زندگیشو بخاطر اسایشگاه ول کرده و الان ده سالی میشه سرش گرم اونجاس

خلاصه بزرگی و مهربونی مامانم تو کلمه ها جا نمیشه فرشته هم کمه بگم بهش

بابامم قد مامانم مهربون باغیرت و مرد تمام زندگی و رفیقمه

داداشام تهرانن
آبجی بزرگم مراغه
و تو خونه من و آیلا موندیم که آیلا ۹ سالشه

از بچگی موقعی که خودمم یادم نمیاد با مامان نماز میخوندم
سرم گرم زندگیم بود گرم درس هام گرم مدرسه ام گرم اسایشگاه گرم اخر هفته هایی که با بابا میرفتیم باغ
گرم انتظار برای اومدن داداشام از تهران
گرم عید
گرم نماز خوندنم
گرم مسابقات والیبال بین مدارس
گرم به لیوان چایی پررنگ با نون سنگک کنار بابا مامان تو حیاط

نمیدونم بگم از بخت و شانس بدم یا تقدیر الهی

خلاصه هرچی که هس سه سال پیش تابستان میرفتم کلاس زبان برای اولین بار در زندگیم خواستم بدون مامان بابا برم سرکلاس و برگردم
کلاسم داخل شهر و خونه ما شهرک (شهرک ها معمولا کناره های شهرن)

موقع برگشتن طعمه تاکسیرانی شدم که مشروب خورده و مست دنبال جنایت بود
دوس ندارم اصل ماجرار و تعریف کنم ولی خلاصش اینه که من سوار تاکسی شدم و تاکسی از شهر خارج و به باغی رفتیم و درعین ناباوری ترسیده بودم
سه تا مرد تقریبا لخت هم تو باغ بودن و منتظر من

تنها چیزی که یادم میاد التماسم به خدا برای ابروم پیش خودش پیش بابا و مامانم و غیرت داداشام
و هرچیز دیگه بود

فک کنم خدا منو قدری دوس داشت که اونا حتی جرات نکردن دست هم بهم بزنن
نمیدونم شایدم بخاطر ترس و لرز شدیدم بود که خودشونم ترسیده بودن یه وخ سکته مکته نکنم

بابام و اطلاع داده بودم تو راه و از طریق گوشیم پیدام کرده بودن و بعد پلیس بازی و فلان چهار نفرو گرفتن و منم سپردن دست بابام و رفتیم خونه
مامانم با گریه لباسای خاکیمو عوض میکرد و من همونطور میلرزیدم هی باهام حرف میزد ولی من چیزی نمیفهمیدم
آخرش بردنم بیمارستان
چن تا ارامبخش و فلان من خوابیدم فرداش پا شدم مامانم هرچی گف هیچی نگفتم لکنت زبان گرفته بودم

وختی فهمیدم نمیتونم حرف بزنم دنیا رو سرم خراب شد انگار مردم
از زندگی سیر شدم گوشه گیر شدم
مدرسه نرفتم حتی تو خونه هم با کسی رابطه نداشتم و فقط منو اتاق و یه هندزفری و گریه و گریه و گریه
بعد از مدتی سعی کردم حرف بزنم کم کم داشتم بعضی کلمه هارو میگفتم
و همچنان دنبال راه های روانپزشکی برای درمانم بودیم
حدود شش ماه بعد دکتری به اسم جوانمرد که آلمان زندگی میکنه و اونجا دکتر هس آشنا شدیم
بعد از چن تا ازمایش فهمیده بود که تو جمجمه ام تومور دارم

چی بهتر از این؟؟
با شرایط من؟؟!!

با خودم میگفتم خدایا دستت درد نکنه واقعا که مردی

با خدا قهر کردم نمازمو نخوندم
گوشه گیر تر شدم و گوشه گیرتر
خسته تر و خسته تر

بعد چن ماه اماده سازی شیمی درمانی و چن مرحله پرتو درمانی شروع شد
و ابجیم موهای بلندمو از ته زد
تنها چیز دوس داشتنیم همین موهام بود که داداشام و بابا از بچگی نذاشته بودن کوتاه کنم و کلی خاطره با مامان و موهام داشتم
مامانم موقع تراشیدن طوری گریه میکرد که انگار سرمو بریدن
من نمیدونستم شیمی درمانی میشم و بعد ها فهمیدم
خنگ نیستم فقط حرفای دروغ مامان و بابامو باور کرده بودم

بعد از چن مرحله شیمی درمانی زندگی واقعا برام سخت شده بود
چون تهران میموندم و مجبورا میموندم بیمارستان و هردو هفته یکی دو روز میرفتم خونه داداشام
روانی شده بودم روانی واقعی

که حتی بعد از چن ماه روان درمانیم هم کردن که هرروز هجده نوزده ساعت فقط میخوابیدم

بعد از هفت هشت ماه شیمی درمانی و پرتو درمانی بینتیجه بود و دکترم مجبور به عمل جراحی شد و چون تومور وخیم و چسبیده به مغزم بود احتمال مرگ مغزی رو داشتم
عمل جراحی و رفتیم المان پنج روز فقط بیهوش بودم

تو این سالها چندین بار مردم و زنده شدم
هروخ اشک مامانمو میدیدم دنیارو سرم خراب میشد
من گناهم چی بود…
___
? @Nakaman_iR

به این پست امتیاز دهید.
دانلود آهنگ با کیفیت 128
کد پخش آنلاین این آهنگ برای وبلاگ و سایت شما
دیدگاه کاربران انتشار یافته : 0 - در انتظار بررسی : 1241
    • دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
    • دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.



دسته بندی

درخواست آهنگ مجاز

آهنگ مورد نیاز خود را درخواست کنید.

مطالب محبوب