دلنوشته غمگین نیما ۲۶ ساله از برازجان کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
? مجتبی هستم ۲۶ ساله :
سه سال پیش ازدواج کردم با دختری که دیوانه وار عاشقش بودم و زندگیم رو همه جوره به پاش ریختم، هرچیزی اراده کرد واسش انجام دادم.
از روز اول مثل احمق ها خواستم عاشق پیشه بازی در بیارم و بهش اجازه دادم همه جوره منو کنترل کنه و اجازه آب خوردنم هم دستش باشه
بعد از چندماه از ازدواجمون شروع کرد به بهونه گرفتن از هرچیزی و هرکسی، بعضی وقتها هم که دیگه بهونه ای نداشت الکی شروع می کرد به سرد رفتار کردن و اذیت کردن، وقتی هم دلیلش رو پرسیدم می گفت همینجوری دلم خواست باهات این رفتار رو بکنم.
بعد از دوسال زندگی در جهنم (به همونم قانع بودم) دیدم دیگه در روز حتی دو دقیقه هم واسه من وقت نمی ذاشت که یه روز متوجه چندتا پیام توی گوشیش شدم که با کسی دیگه رابطه داشت، اول خواستم ببخشمش و شمارشو عوض کردم و کلی شرط واسش گذاشتم، ولی چیزی نگذشت که باز خیانت کرد، با این خیانت کرده بود و من تمام پیام هاشو خونده بودم بازم سعی میکرد با دروغ سر و تهش رو به هم بیاره، دیگه منم زدم به سیم آخر، به خدا روانی شده بودم، به زمین و زمان گیر میدادم و با همه دعوا می کردم تا اینکه توی درمانگاه اعصاب و روان به مدت ۳ ماه بستری شدم، آخرش هم از هم جدا شدیم
دیگه هیچوقت زندگیم مثل قبل نشد، هر روز داغون تر از روز قبل، حالا هم گاهی وقت خبر از کارهاش بهم میرسه، ولی امیدوارم خدا کمکش کنه و به راهش بیاره..
دوستان خواهش می کنم ? قبل از ازدواج حتما تحقیق کنید و یه مدت باهم رفت و آمد داشته باشید تا یه شناخت اولیه از هم پیدا کنید تا به درد من دچار نشید ..
آهنگ مورد نیاز خود را درخواست کنید.