دلنوشته غم انگیز مهران ۲۵ ساله از اصفهان کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
دلنوشته غم انگیز مهران ۲۵ ساله از اصفهان
دو ساله پیش عاشقه دختری از اقوام شدم به صورت تلفنی ارتباط داشتم، شانس بابای من تو کل فامیل با پدر این بنده خدا همچین حال نمیکرد، در اومد پدرم تا راضیشون کنم یکسال شد پدر مادرم با بدبختی راضی شدن اونم به این شرط فقط یک بار بیان صحبت کنن ، دیگه با من قطع رابطه کنن تموم، حتی مراسم عقد هم نیان
خلاصه زنگ زدن حالا اونا برگشتن گفتن نه ما دخترمون تازه درسو شروع کرده، جوابمون منفی، هیچی من موندم با یه دنیا سر افکندگی توی خونه، دلم واسه دختر سوخت گفتم تموم کنیم تو نسوزی ، چن وقتی ارتباط نداشتیم، ولی نتونستیم، باز بودیم، دوباره چن وقت میگذشت با عقل فکر میکردم میدیم بهش بگم بره دنبال زندگیش خیلی بهتره، دوباره تموم ، باز نمیشد اکثرا اون بنده خدا میومد جلو ولی به علی قسم با هاش سرد برخورد نمیکردم
حداقل به حرمت اون همه اشکهایی که ریختم، تا عید امسال خوب بودیم، بعد اون قشنگ احساس کردم نسبت به من بی اهمیت شده، یه چیزایی حدس زدم گفتم خبرایی دیدم اضافیم، بدون اینکه بفهمه داستان چیه ازش خواستم دیگه واسه همیشه خداحافظی کنیم، دمش گرم راحت دلکند، دقیق سه ماه شد،
دنبال مقصر گشتم فهمیدم که ما به پای غرور پدرو مادر هامون، که نشکستن، کوتاه نیومدن به خاطر بچه شون،سوختیم.
خیلی جالبه خدا شیطونو سره همین غرور داشتنش از خودش جدا کرد،
ببخشید سرتونو درد اوردم از خدا بخوایم دلامونو اروم کنه،
یا علی..
آهنگ مورد نیاز خود را درخواست کنید.