دلنوشته غمگین ( ماجرای جدایی زینب و مرتضی ) با کیفیت بالا
? ماجرای جدایی مرتضی و زینب ؛
جدایی ما از اینجا شروع شد که من دختری که دوست داشتم یکی دیگه هم اونو دوست داشت و برای رسیدن به اون هر کاری می کرد و براش مهم نبود از چه روشی..
خلاصه اینو بگم و تمام.
پسره اسمش بهنام بود
اون یه روز یه دختری رو سر وقت من فرستاد دختر یک پوشش مزخرفی هم داشت و بنهام نامرد توی همون لحظه از من اون عکس گرفته بود
دختره از من چندتا سوال پرسید ( آدرس می خواست ) من هم بهش توضیح دادم
اون بیشرف همه ی این عکسارو نشون زینبم داد تا این که زینب زنگ زد فقط گریه می کرد و به من فحش میداد من سردرگم بودم نمی دونستم چی شده بهم گفت تو به من خیانت کردی و از این حرفا هر چی بهش توضیح دادم باورم نمی کرد
تا اینکه یک ماه بعد از مادرم شنیدم که زینب براش خواستگار اومده ازش پرسیدم کیه گفت :
بهنام پسر خالش ….
اون حالمو نمی تونم به زبون بیارم و بنویسم و این طوری شد عشقمو از دست دادم
خدایا دنیات ته نامردیه …
دوستانی که این نوشته رو می خونید خیلی مراقب باشید سعی کنید اعتماد طرف رو نسبت به خود جلب کنید..
آهنگ مورد نیاز خود را درخواست کنید.