دلنوشته سحر ۱۷ ساله از اصفهان کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
سحر هستم ۱۷ ساله از اصفهان ;
منم مثل همهی شما ها یه بار تو زندگیم عاشق شدم ولی نمیدونم چرا خدا نخواست باهم باشیم اولین بار که زنگ زد سربه سرم میذاشت منم دیگ فهمیدم چجور پسریه محلش نذاشتم یه چند بار دیگ هم زنگ زد ولی دیگ جوابشا ندادم بعد چند وقت نمیدونم چه حسی بهم دست داد انگار دلم براش سوخت منتظر بودم دوباره زنگ بزنه خیلی تنها بودم یه بار ک زنگ زد باهاش حرف زدم نمیدونم چه بمی تو صداش بود که آرومم میکرد باهم دوست شدیم قرار گذاشتیم هما ببینیم اولین بار ماه رمضان بود دیدمش اولین باری بود ک به یه نفر همچین حسی داشتم فقط نمیخواستم ازش جدا بشم خیلی برام سخت بود بیرون رفتن ولی به هر بهونه ای بود میرفتم میدیمش همچی خیلی خوب بود نمیدونم یدفعه چی شد یهو همچی تغیر کرد دیگ اون حسم به محمد مثل اوایل نبود انگار ازش سرد شده بودم دلم تنوع میخواست دیگ زیاد محلش نمیزاشتم بهش خیانت کردم ولی اون پای همچیه من موند دوسم داشت من احمق سرگرم بقیه بودم هربار ک پشیمون میشدم میرفتم پیشش منا قبول میکرد تصمیمش برا ازدواج باهام جدی بود ولی نمیشد خانوادم راضی نمیشدن تنها دخترشونا به این زودی شوهر بدند من دوسش داشتم ولی نه برا ازدواج چون ایندمونا میدیم بدرد هم نمیخوردیم.خیلی جاها دلت شکستم محمدم منا ببخش که بازیت دادم ولی بخدا دوستداشتم منا ببخش که بعد دوسال با یه پیام ازت خدافظی کردم خداشاهده فقط برا خوشبختی خودت و خودم اینکارا کردم این روزا تنها فقط دیدن پروفایلات ارومم میکنه هیچوقتم اون حسی ک باهات تجربه کردم فراموش نمیکنم…همیشه جات تو قلبمه خیلی دوستدارم…
آهنگ مورد نیاز خود را درخواست کنید.